آروینآروین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

آروین نامه...

پاییز 1390؛ چهارم مهرماه؛ پا به دنیا گذاشتم و آروین نامه روزهای زندگیمه...

تلاش!

یه روز چشمامو باز کردم و دیدم من این طرفم و لاکی اون دور دورا..... هرچی صداش کردم نیومد منم همه نیرومو جمع کردم تا برم بیارمش..... صبر کن دارم میام...... آه،آه،آه...... دیگه چیزی نمونده........ دیگه چیزی نمونده........ آهان............ دیگه خسته شدم........... ولی دست از تلاش برنمی دارم........ مامان یه کم کمکم می کنی....... لطفا........... ...
30 بهمن 1390

اینجا کجاست؟؟؟

یه بازی هست که هر روز صبح با مامانم میکنیم..... من میرم زیر پتوی قایم میشم ومامانم دنبالم میگرده... ولی آخرش پیدام میکنه....... شب ها هم نوبت بابامه.....  وقتی میاد خوونه کلی باهام بازی میکنه...... خلاصه اونقدر خسته ام می کنند که از حال میرم.........     ...
28 بهمن 1390

Valentine

امشب اولین ولنتاین منه........ لباس مناسب پوشیدم و.... منتظر هدیه بودم..... ولی هیچکی به من هدیه نداد.... بوسم کردند..... و ازم عکس گرفتند.... همین..... ...
26 بهمن 1390

آخ.........

یادتون هست که پستانک اومدو یار من شد........ وبعدش وزنم اومد پایین وپایین تر...... مامان وبابام ترسیدند و منو بردند دکتر...... دکتر رفتن همانا و ...... سوراخ شدن دست من همانا...... البته می دوونید که من قویم.... فقط یکم گریه کردم وبا پستانکم خداحافظی کردم....   ...
24 بهمن 1390

رکورد

امروز اولین رکورد زندگیمو زدم..... تمام لباس هامو در زمانی کوتاه کثیف کردم ..... و مجبور شدم چند ساعتی لباس های بزرگترم را بپوشم...... برای اولین رکورد خیلی هم بد نیست..... منتظر رکورد های بعدی باشید..... ...
17 بهمن 1390

غلطید ن...

حالا که دارم کم کم بزرگ میشم به این نتیجه رسیدم که این جوری نمیشه باید یه فکری بکنم......... دارم اولین تلاش هامو برای حرکت می کنم...... وبالاخره در صدوسی و دومین روز زندگیم برای اولین بار غلطیدم...... می خواهید بگم چه جوری؟؟؟؟؟؟....... مواد اولیه  : یک جفت پا  ؛  یک عدد دست  ؛ ابتدا کمی تمرکز می کنید  ؛ دست مورد نظر را انتخاب می کنید(فرقی نداره چپ یا راست ،هرکدام راحت ترید)  ؛  سپس کمی دست می خورید  ؛ و بسم الله را میگید  ؛ موفق باشید ،،،،،،،،،،،،،،، ...
15 بهمن 1390

چرخش

من یه حرکت منحصر به فرد دارم..... به اسم حرکت چرخشی... مثلا وقتی مامانم منو کنار بیگی می خوابوونه اولش این جوریم...... چند دقیقه بعد این جوریم..... بعد از هفت دقیقه..... دقایقی بعد..... ونهایتا بعد از پانزده دقیقه..... دوباره به حالت اولم برمی گردم..... وباز هم مثل همیشه از خستگی بیهوش شدم..... ...
15 بهمن 1390